براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
کلبه ای خواهم ساخت
دوراز دهکده ی درهم خلق
کلبه ای محو تماشای امید
برسر تپه ی عشق
و نه محصور حصار
مهر از هر طرفش جاری باد
و نه سقفی
تا ماه
شب به مهمانی باران آید
و نسیم
بر سراپرده دل بوسه زند
کلبه ای خواهم ساخت
بربلندای صفا
تا که با چشمک ابر
خیس دیدار شود
کلبه ای خواهم ساخت
ماه را حس بکند
شاید این کشتی شهر
غرق در خواب شوند
ماه بر چهره ی شان تابد و
مهتاب شوند
کلبه ای خواهم ساخت
و عروسکها را
به شما خواهم داد
تا که با مردم شهر
هیچ بازی نکنید
جالب است:ثبت احوال همه چیز را در شناسنامه ام نوشته است جزاحوالم را...
سه شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 12:23 |
بازدید : 304 |
نوشته شده به دست ஐ farnaz ஜ |
(نظرات )
باید "خودم" را ببرم خانه !!! باید ببرم صورتش را بشویم ... ببرم دراز بکشد ... دلداریش بدهم ، که فکر نکند ... بگویم نگران نباش ، میگذرد ... باید من، "خودم" را ببرم بخوابد ... “من” خسته است...